جریان انقلاب و مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی
نویسنده: فاطمه نفری
ناشر: سوره مهر
تعداد صفحات: ۱۹۶
قطع: رقعی
نوبت چاپ: چاپ اول
قیمت: ۱۵۰,۰۰۰ ریال
شمارگان: ۱۱۱۰
کتاب «زمستان بی شازده » از فاطمه نفری است که توسط انتشارات سوره مهر در ۱۹۶ صفحه و ۱۱۱۰ نسخه به بازار کتاب راه یافته است. فاطمه نفری نویسندۀ جوان وبرگزیده در جشنواره داستان انقلاب در سال ۹۳ توانسته بود با رمان «زمستان بی شازده» عنوان برگزیده سوم بخش رمان نوجوان را به خود اختصاص دهد.
این رمان برای گروه سنی نوجوان با موضوع انقلاب اسلامی نوشته شده است. شخصیت اصلی این داستان یک نوجوان است که در جریان انقلاب و مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی قرار میگیرد.
نویسنده کتاب را در پانزده فصل تنطیم کرده و سعی داشته است که انقلاب اسلامی و وقایع مرتبط با این رویداد تاریخی را که منجر به ایجاد تحول در شخصیت اصلی داستان میشود؛ نشان دهد اتفاقاتی که در سال های بعد از انقلاب به وفور شاهد آن بوده ایم.
زمستان بی شازده داستان رضا پسری نوجوان است که عاشق کفترهایش است و در دنیای نوجوانی خودش به سر میبرد. مهندس که مردی شریف است و رضا خودش را مدیون او میداند، پیش از دستگیریاش توسط ساواک، میکروفیلمی به او میسپارد و رضا ناخواسته و از همه جا بی خبر وارد جریان انقلاب میشود. رضا برای رساندن میکروفیلم به دست صاحبش با ماجراهایی رو در رو میشود و در این مسیر بزرگ میشود و انقلاب درونی در او رخ میدهد.
در حقیقت «زمستان بی شازده» داستان بزرگ شدن نوجوانی است که هیچ چیز از جریان انقلاب و انقلابیون نمیداند، ولی وقتی وارد جریان انقلاب میشود، به شناختی درست میرسد و قدمی درست بر میدارد و خودش را اثبات میکند.
نفری طبق اظهاراتش سعی کردهاست که روایتی روان، درخور و جذاب برای نوجوان بنویسد وقصه اش دارای ریتمی باشد که نوجوان را خسته نکند. ضمن اینکه محتوا بدون شعار مطرح شود و مستقیمگویی نداشته باشد و نوجوان را پس نزند.
روایت داستان به مانند بیشتر آثار کودک و نوجوان خطی است و نویسنده با این روش سعی نموده روایت داستان برای نوجوانِ خواننده کسالت بار نباشد و حتی
در لحن داستان رگههایی از طنز نیز قرار داده است.
نفری کتاب را این گونه آغاز کرده است:
شازده که اوج گرفت دستم را سایبان چشمم کردم تا پروازش را قشنگ ببینم محشر بود، عجب پروازی میکرد ! میارزید که پول یک ماه کارگری ام را بدهم و او را بخرم، هرچقدر هم که مامان غر میزد، میارزید !
صدای دادهای مامان که آمد، به خودم آمدم.
رضالله با توام. .. دو ساعت است آنجا چه غلطی میکنی ؟ ناشتایی خورده نخورده رفتی با آن کفترها ور میروی؟ بی برو مغازهٔ ٔ مشرمضان ببین آقات را پیدا میکنی یا نه ؟
پریدم لبه پشت بام و به حیاط نگاه کردم. مامان دست به کمر ایستاده بود و بالا را نگاه میکرد، گفتم: من نمیروم ! همین دیروز هم به خاطر شما رفتم، الکی گفت تلفن قطع است ! من دیگر رویم نمیشود بروم، هر وقت قرضش را دادیم، میروم و مثل آدم تلفن میکنم !
مامان چادر قهوهای گل ریزش را بست دور کمرش و جارو را برداشت تا حیاط را جارو بزند.صدایش آرامتر شد.....
قایمکی رفتم پشت بام و میکروفیلم را برداشتم. سگک کیفم را که باز کردم نگاهم خشکید روی کیف و صدای مهند س پیچید توی گوشم.
- بیا رضا جان، من این کیف را دیگر استفاده نمیکنم، برای تو باشد، ایشالله یک روز با همین کیف، بروی دانشگاه.
مامان که کیف را دید، زد پس کله ام.
- حالا مهندس داد، تو هم از خدا خواسته قبول کردی؟ نمیبینی کیف نواست ؟ معلوم نیست چقدر پولش را داده !
رعنا لب و لوچه اش آویزان شد.
- مامان من هم از این کیفهای حاضری میخواهم، این هم شد کیف، خودت با پارچه های رنگ و رو رفته برایم دوختهای ؟
مامان اخم کرد و گفت: « واه واه، یادش رفته آقاش ! اجازه نمیداد برود مدرسه ! الان باید پای دار قالی نشستهبودی خانوم، حالا فیس و افاده پیدا کردهای ؟»...ص۷۳
زسمتان بی شازده از فاطمه نفری توسط انتشارات سوره مهر با شمارگان ۱۱۱۰ نسخه و با قیمت ۱۵۰۰۰ تومان روی پیشخوان کتابفروشیها قرارگرفتهاست.